در حیرتم از خود که اینگونه از وادی ارقام به اشعار شده ام
دلخون بدهکار، اسیر بستانکار بی علت و دلیل حسابدار شده ام
سالها خواندم تراز و سود و زیان حالا اسیر مالیات و انبار شده ام
خلاص این نشده به دام دیگری ام آرسن لوپنی تمام عیار شده ام
از آب حوض بلدم تا شیر مرغ آشپز، مهندس، پرستار شده ام
به هزینه آب میدهم به سود، دارو ناجی دفاتر بیمار شده ام
برای مبادی دلخواه میپزم دفتر بفرمایید شام، سرآشپز بازار شده ام
تهاتر، طبقه بندی، حذف یا تعدیل قیچی، و چسب، و پرگار شده ام
اگر شرکتی هم به هوا بشود اولین است که بر دار شده ام
حالا فکر بد نکنید چرا مشغولم از ترس آخر تیر پرکار شده ام
تعطیلات تابستان همه در سفر و من عزادار نرفتن تور و گردش شده ام
برایتان عجیب نیست که چرا شاعر شعرهای بودار شده ام
قسم به پاچولی، و هندریکسن از رقص ارقام نابههنجار شده ام
شعر و طنز حسابداری